جز وصل چشم او هدف دیگری نبود
از ما خراب و خسته و عاشق تری نبود
سر را به راه تیغ دو ابروش داده ایم
آخر برای مرگ ره بهتری نبود
زان پس که سوختیم به سلک طریقتش
فانی شدیم در وی و خاکستری نبود
بگذار تا تمام شود راه چاره ها من باشم و تو باشی و تنها ستاره ها دیگر مگو دوباره ای از عشق بازیت مُردم از این رها شدنِ با دوباره ها