برای عشقم سعید بن عبدالله حنفی که سپر بلای ارباب شد در نماز ظهر عاشورا.
ارباب آمد به بالینش . سعید گفت: هل اوفیت(آیا به عهدم وفا کردم؟)
ارباب فرمود: انت امامی فی الجنه( تو پیش روی من وارد بهشت می شوی).
آسمان بود تا تو پر بکشی
عشق را جرعه جرعه سر بکشی
بار عشق حسین(ع) سنگین است
قسمتت بود بیشتر بکشی
سپر سینه ی حسین(ع) شدی
تا که از ریشه ات ثمر بکشی
کاش می ماندی و نمی رفتی
تا تو هم تیری از کمر. بکشی!!
گرچه جسمت ز تیر پرّان شد
نشد از جسم او سپر بکشی
سرالاسرار عشق.هل اوفیت؟
و امامی که خواست پر بکشی
از شب قدر خون شروعت کرد
تا خودت را دم سحر بکشی
یک نگاه حسین(ع) کافی بود
تا که از عمق خود شرر بکشی
گفتی آقا نمی شود دستی
روی این چشم های تر بکشی؟
دستهایش و چشم های ترت...
آری. آقاست ... آمده به بَرَت
تو به قرب حسین(ع) ره بردی
جرعه جرعه ز باده اش خوردی
مثل اسم خودت سعید شدی
پیش ارباب رو سپید شدی
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ
و عاشقی آنجاست که تیرها را به جان بخری تا معشوق نماز عشق بخاند
وقتی یه شاعری یه شعر خیلی خوبی میگه ماها باید چی کار کنیم که اون شاعره خوشحال بشه ؟ که یه وخ یه چیزی نگیم که زشت نباشه ؟ همون. اونو الان به خودتون بگین جای ما.
ممنون
عالی ست.
اجرتون با ارباب علیه السلام
ممنون