من شعر را شبیه خودم خلق می کنم
مثل ِ کسی که او نشدم خلق می کنم
وقتی که چشم های تو باشد مقابلم
حتی وجود را ز عدم ... خلق می کنم
پیغمبر ِ قبیله ی شعر ِ معاصرم
با بوسه ی تو معجزه هم خلق می کنم
آیینی است کلّ ِ غزل ها و بیت هام
چون بعد از اینکه سینه زدم .. خلق می کنم
حتی اگر به عشق زمینی نظر کنم
راه تو را قدم به قدم خلق می کنم
من عبد می شوم و تو انفاق می کنی
وقتی که در خدا شدنم خلق می کنم
در کثرت ِ پر از غزل ِ آخر الزمان
از این به بعد حادثه، کم خلق می کنم ...
با من ای دل .. دل ِ من بی سر و سامان تر باش
حرفی نه اینکه نیست. زبانم مردد است
تا جلوه کرد چشم تو. عالم شروع شد
سیر و سلوک حـضرت آدم شروع شد
انسان هبوط کرد و به قعر خودش رسید
چون ابتلای عشق تو مبهم شروع شد
سنگینی نگات هنوزم به دوش ماست
شرمندگی و غربت ما هم شروع شد
با زخم های جسم تو درمان شدیم ما
درمان به اشک دیده که با غم شروع شد
والشمر جالسن*... به روی سینه اش نشست
مادر(س) رسید و حضرت خاتم(ص)... شروع شد
قرآن به روی نیزه به کهف تنور رفت
زینب(س) رسید و سوره ی مریم شروع شد
بگذار بگذریم از این روضه های سخت
اشک خود خداست که کم کم شروع شد
ما زاده های شصت و یکم سال هجرتیم
کار جنون ما ز محرم شروع شد
--------
حال خراب من که همین شعر هم ازوست
از آن زمان که سر نشکستم شروع شد
* برداشت از شعری که دیوانه کرده مرا