چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

... همین(.)

کانون ِ اتّفاق ِ غزل چشم های توست

شاعر اگر شدم.. دلم انگار جای توست


مضمون تازه نیست که این حال کهنه ام

تکرار های نو شدنم در رسای توست


در تنگنای قافیه ها می رسم به عشق

عشقی که ساکن ِ ابد ِ کربلای توست


عالم برای خضر شدن گوشه ای نداشت

شش گوشه مانده بود که آن هم بنای توست  


وامانده ام ز معنی " دنیا علی العفا"*

گویا تمام معنی آن زیر پای توست


این دستمال گریه اگر باز تر شده

تقصیر چشم های من و روضه های توست

.

.

.

من را برای کشته شدن انتخاب کن

این مصطفای هیچ.. تمامش برای توست 


---

*حضرت اباعبدالله علیه السلام پس از شهادت حضرت علی اکبر(ع) فرموده باشند: علی(ع) علی الدنیا بعدک العفا...(بعد از آنکه مثل تویی از دنیا برود. دگر خــــــــاک بر سر دنیا و زندگانی دنیا)

 و من با خودم می گویم اگر ارباب ع در عالم حضور هزار و چند صد سال پیش و در عالم غیاب ، همان ازل؛ این جمله را فرموده باشند.. دیگر چه چیز هویت دارد و معنا دارد و... "خسته ام از لفظ و معنی.. روضه خوان من کجاست؟!" 

این شرح کل ماجراست...

عشق اگر در پرده ی انکار باشد بهتر است

کار عاشق هم کمی اقرار باشد بهتر است


تا که آغوشت نباشد من کجا منزل کنم؟

خانه ام بر روی دوشم بار باشد بهتر است


گرچه در هر حالتی چشمت دلم را برده است

طبق فتوای جنون بیمار باشد بهتر است*


من برای چشم های تو غزل ها گفته ام

طبع شعرم روز و شب در کار باشد بهتر است


می رسم.. می رانیم.. این شرح کل ماجراست

از من اصرار.. از شما انکار باشد بهتر است


چاره ای هم نیست در باغی چنین آفت زده

گل اگر بر ساقه اش یک خار باشد بهتر است


داستان وصل ما هم سخت رویایی شده

بی نظیری مثل تو ... بی یار باشد بهتر است


زندگی معنا ندارد.. مرگ همزاد من است

من سرم بر روی چوب دار باشد بهتر است


مطلع الفجر ِ شهادت را برایم وحی کن

صبح  خون آلود  و شامم تار باشد بهتر است


در طواف عشق هم حتی پریشانیم ما

چشم هایت نقطه ی پرگار باشد بهتر است


خواب بودم در ازل جاماندم از عاشور تو

دل پس از این تا ابد بیدار باشد بهتر است


----

* من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

   چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم


عشق را دارید نوش جان آدم می کنید

زخم های سخت ما را زود مرهم می کنید


کارتان از ابتدای ما خدایی بوده است

لطف ها دارید اینکه مادری هم می کنید



یکی نبود.. یکی بود...

... و حال و روز مرا آن شهود در هم ریخت

    قیام کرد دلم ... با قعود در هم ریخت


    که یاد نافله های نشسته ای افتاد

    که فکر روءیت رویی کبود در هم ریخت


    رسیده ام سر ِ آن کوچه ای که غوغا بود

    ... و آتشی که مرا مثل دود در هم ریخت


    رسیده ام دم ِ آن خانه ای که جبرائیل

    همینکه عرض ادب می نمود ... در هم ریخت


    تمام  هر چه شنیدیم از نگاه ِ علیست (ع)

    شبی که بند ِ کفن را گشود در هم ریخت

    

    همین که مادر(س) ما رفت زندگی هم رفت

    خدا بهانه ی ما را چه زود در هم ریخت


    .

    .

    .

    

    گذشت... روضه ی مادر(س) به آخرش نرسید

    یکی(س) نبود و یکی(ع) تا که بود در هم ریخت..........



پ.ن: نزدیک شدن به ساحت ِ مادری (س) که روزی سه بار بر پدرمان(ع) جلوه می کرد و پدر(ع) را مات و مبهوت می کرد ... نزدیک شدن به نام ِ مادری (س) که ناموس ذات ِ کبریاست... نزدیک شدن به مبهم ترین حقیقت ِ هستی... بی ادبی ای میخواست در همین اندازه ها که من داشتم و استغفرک استغفار حیا


جرعه ای باده نیست سر بکشیم

مرگ آماده نیست سر بکشیم ...