چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

کمند

خودم را باختم... دل در قمارش گیر افتاده

دلم با بوسه های آب دارش گیر افتاده


کمند و تور کی می خواهد آن صیّاد ِ بی رحمی

که با یک تار ِ گیسویش شکارش گیر افتاده


نه... سوّم شخص لازم نیست... تو اینجای اینجایی

همین «تو» که به دستت بنده کارش گیر افتاده


تو آن یاری که دل را گیر می اندازد آن اول

ولی عین ِ خیالش نیست یارش گیر افتاده


همین که موی تو با باد می لرزد... دل ِ من هم...

گمانم چند وقتی در سه تارش گیر افتاده


نرنج از من اگر یک وقت حرفت را نمی فهمم

‫که عاشق در لب و در چشم ِ یارش گیر افتاده

نظرات 2 + ارسال نظر
ی.م دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:08 ب.ظ

تــو جــانمــی
چــه خــوش اســت

وقتــی بــه لبــم مــی‌رســی ...



مجتبی حسن زاده

یاسین سه‌شنبه 16 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 ب.ظ http://haqiqatemahz.ir

سلام
خوبی مصطفی جان
تازه با وبلاگت آشنا شدم
چرا زودتر نگفتی وبلاگ داری بامرام؟
سرکی بزن به ما هم
نظراتت برام ارزشمنده

سلام
وبلاگم دارم دیگه :)
چسب... میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد