زلف تو تاب خورد و دلم را دچار کرد
صیّاد بود چشم تو... صیدی شکار کرد
احکام ِ ذبحِ شرعی خود را مرور کن
تیغ ِ کجت دو چرخ زد و تارومار کرد
تیغ و ترنج و حُسن ِ نگاهی که داشتی
این دشت را به رد شدنت لاله زار کرد
خالت نشسته گوشه ای از بزم ِ صورتت
با من ببین که گوشه نشینت چه کار کرد
این دستپاچگی همه از هول بوسه است
وقتی خدا مکیدن ِ لب ابتکار کرد
نرجس نبود... تا تو رسیدی شکوفه زد
عطر ِ تو روزها و شبان را بهار کرد
ای تند خود که نرمی ِ نازت خیال داد
رندی ندیده ام مگر از تو فرار کرد
پیش ِ تو هر چه هست به هستی کفایت است
کیش ِ تو آینه است که در دل قرار کرد
آسی بکش که باز ببازم به نازِ تو
با نیّتِ صحیح نباید قمار کرد
نازم به کاسبی که جنون بود پیشه اش
صبحِ ازل خرید تو را احتکار کرد
بسم الله
طیب الله انفسکم...آفرین
قشنگ بود،بسیار.
احکام ِ ذبحِ شرعی خود را مرور کن...
قلمتان روان و دلتان شادمان باد! :)