به سعی ِ نیمه شبی یا به کوشش ِ سحری
چه قدر باید از این مرد ِ خسته دل ببری
مرا زمین زده چشمان ِ آسمانی ِ تو
برای اوج ِ دوباره کجاست بال و پری؟
" به اوج ماه رسد موج ِ خون چو تیغ کشد" {حافظ}
نگاه ِ همچو تویی بر اسیر ِ بی سپری
میانِ عاشق و معشوق سِرِّ مکتومی است
وَ بهتر است نباشد از آن میان گذری
که عشق شرح ِ بسیطیست از نداری و رنج
کجا بگویم از آن با دو بیت ِ مختصری
اگر رعایت عهدِ نخست می کردیم
نمی برید کسی از وجودِ خود نظری
که هر چه هست تمنّای اشک از دیده ست
مگر ببارد و رسوا کنیم چشمِ تری
به باد می دهم این دفتری که یک عمر است
نمانده است به جز خون ِ دل در آن اثری
پ.ن: دوستی نوشته بود؛ {به سعیِ نیمه شبی...}... این غزل نوشته شد.
که عشق شرح بسیطیست از نداری و رنج
کجا بگویم از آن با دو بیت مختصری
تعدادی از اشعار رو خوندم. تحسین میکنم این همه ذوق و استعداد رو. به گمانم اگر کمی زبان شعر امروزی تر بشه حتی بهتر از این هم خواهد شد.
مخلصم. قطعن لطف شماس
بعضی مفاهیم زبان دیروزی و پریروزی رو می طلبه... شعر با زبان امروزی هم دارم کمابیش
یکی از زیباترین و دوست داشتنی مصرع هایی که همیشه تو ذهنم هست...
که عشق شرح بسیطیست از نداری و رنج...
ممنون. لطف شماس