می خواستم بگویم اَت اما... زمان نبود
گیرم که بود... بود... توانِ بیان نبود
گفتم اشاره ای بکنم... اهلِ نکته ای
دیدم دل ات به حاشیه هم داستان نبود
دیگر سکوت و بود و من و تو که می روی
گویی که هیچ خاطره ای بین مان نبود
این ها تقاصِ چیست که پس می دهم به تو؟
این ها که آمده به سرم امتحان نبود
حرفم نگفته ماند و بهارم نمانده رفت
ما را لیاقتِ غزلی آنچنان نبود
با ما یکی نگفت پَری که قفس زدست
آوردگاهِ پر زدن اَش آسمان نبود
تو پیش فرض های دل اَم را به هم زدی
"من را به سخت جانیِ تو این گمان نبود"
(مصرع آخر)همیشه اون گمانی که نیست، هست