چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

تا کی قرارت هست بر پیمان بمانی؟


بی چاره ای... باید که تا پایان بمانی


تا انتهای عمر در زندان بمانی


 

آغشته ی رنجی که شیرین است طعمش


تا کی قرارت هست بر پیمان بمانی؟


 

چشمت گواهی می دهد وقتِ سحرها


تصمیم داری خالق ِ باران بمانی


 

دردِ تو از نوعی است که درمان ندارد


مجبوری ای بیمار... بی درمان بمانی

 


تو مصطفایی و خدا می خواست حتا


در بین ِاین نامردمان انسان بمانی


نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:49 ب.ظ

مجبوری ای بیمار... بی درمان بمانی

امروز از بزرگی شنیدم که میفرمودن:
«اون جمله ای که درباره امام حسین علیه السلام پیامبر فرمودن را یادت بیاد " ان الله شاء ان یراک قتیلا "

یعنی شاید میخوان تو رو اینجوری ببیننت.... شاید خدا دوست داره تو اینجوری ببینه....»

البته اینها در گفت آسونه اما در عمل..... اللهم رزقنا...

jj دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 03:50 ق.ظ

مصطفا
ن یک کلمه کم، ن یک کلمه بیش :)

:)

احمد جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 03:09 ق.ظ

همیشه دعا می‌کنم مثل بعضی نویسنده‌ها و شعرا، از انتشار دردها درآمدزایی نکنی، دعا می‌کنم غنی و بی‌نیاز باشی تا شاعری شوقت باشه نه شغلت. زیاد فکر می‌کنم به تو...
که شعرت، روایت‌گر سلوک فردیته. حکایت منزل به منزل راهیِ که رفتی. خون دلی که خوردی. فراتر از کلمه‌بازی و قافیه‌سازی‌ متداوله. فکر می‌کنم به حرارت غزل‌هات... خوب آتیش درونتُ به جون کلمه‌ها میندازی... انقدر که آدم به رغم فرسنگ‌ها فاصله می‌سوزه.
حالا البت شایدم با انتشار آثارت اتفاق خاصی نیفته. این همه آدم دیوان اشعار چاپ کردن. خود بزرگای این عرصه حتی. نمی‌دونم...
ولی فقیر ظن قوی دارم شاعر از شعرش نون بخوره دیگه نمی‌تونه طرفشُ از نون خوردن بندازه.
ببخش اگه زیاد زد زدم.
ارادت‌مند

مخلصم احمد. حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد