چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

میانِ راه که بودم طنابِ دارم سوخت


دلی نمانده ز بس در غمِ نگارم سوخت


خیال سوخت... سخن سوخت... هرچه دارم سوخت


 

هر آنچه سوختنی می نمود با آهم


شرر گرفت و تمامش به اعتبارم سوخت


 

به سخت جانیِ خود روضه گوش می کردم


دلِ شکسته ی دیوانه ای کنارم سوخت


 

به اتفاقِ خودم سیرِ خویش چون کردم


تمامِ قصه ی پنهان و آشکارم سوخت


 

چه قدر دیر رسیدم به انتهای مسیر


میانِ راه که بودم طنابِ دارم سوخت



{هوس نماند زبس عشق آن نگارم سوخت} بی دل


نظرات 2 + ارسال نظر
غریبه چهارشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:23 ب.ظ

احسنت

ممنون

jj چهارشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:56 ق.ظ

الهی
اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمی خوانی, ما را بسوز آنچنان که هیچ کس را آنگونه نسوخته باشی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد