چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

تا کی قرارت هست دور از دست ها باشی؟!


حتا اگر پا بسته ی زنجیر ها باشی


چون خواستی عاشق شوی باید رها باشی


 

اصلن که گفته عشق دل بستن به معشوق است؟!


اصلیّت اَش این است از او هم جدا باشی


 

دوری اگر از یار باشد.. عین ِ نزدیکی است


حالا چه فرقی می کند دیگر کجا باشی؟


 

غربت به هر نوعی برای عاشقی خوب است


وقتی به بالا می روی تا مبتلا باشی


 

این بیت ها را محض دل خوش کردنم گفتم


من التماس ات می کنم این بار تا باشی


 

می خواستم از بوسه هایت توشه بر دارم


سر بسته گفتی: من نمی خواهم شما باشی!


 

تنهایی ات زیباست... هم راه اَت بکن ما را


تا کی قرارت هست دور از دست ها باشی؟!



... در شرحِ اصولِ قبض و بسط


{فَاجْعَلْ نَفْسى مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِکَ...}



جمعِ ما را کوششی.. انگار بر هم می زند


واضحاتِ عشق را اسرار بر هم می زند


 

ما همان یک نقطه ی بی هیچ کمّ و کاستیم


وحدتی را چرخشِ پرگار بر هم می زند


 

کثرت و تکثیر را بر مِی حوالت می دهیم


ساقی اما قرعه را هر بار بر هم می زند


 

عشق ایمانی ست در آتش تکامل یافته


ماجرای سوختن را دار بر هم می زند


 

چشم های یار جمعِ چشمه داران می کند


لحظه ای چون باد زلفِ یار بر هم می زند


 

پیرِ ما می گفت... در شرحِ اصولِ قبض و بسط


خواجه این پیمانه را بسیار بر هم می زند