چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

یقین باور نخواهم کرد تا روزِ ابد...


چه عزمِ باطلی... وقتی که قبله چشم او باشد


چه می گردیم ما چون آب لبریز از سبو باشد


 

چرا بیهوده می گیریم دامانِ کسی دیگر


که از ممّا تحبّونش فراوان تنفقوا باشد


 

پس از آن کوچه گردی ها.. رسیدم کوفه... مردی را


نشان دادند... شاید فرصتی هم گفتگو باشد


 

تَرائَتْ اَرْضُ ْغَرِیَّیْنِ فَاخْضَع... وَاخْلَعِ النَّعْلَیک


دُّمُوعُ سَفْح... باید خون بگریم تا وضو باشد



یقین باور نخواهم کرد تا روزِ ابد... روزی


که چشمانِ گنهکارم به چشمش روبرو باشد


 

کنار ِقبّه ی سامی... به لوحش نام، گمنامی


اسیرِ پیچکِ دامی که بندش آبرو باشد


نظرات 2 + ارسال نظر
ف.الف چهارشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 06:18 ب.ظ http://majhool.blog.ir

این تضمین و ترکیب عبارت عربی با فارسی توی شعر کار سختیه . اما چه خوب که وزن و آهنگش رو به هم نزدید شما . مخصوصا توی این دو تا شعر خوب نشسته ...
ایوان نجف روزی تون ...

ممنون. روزی همه محبّان

jj یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:05 ق.ظ

بارک الله به این ذوق...
تن بی سر روزی تون

ممنون از لطفتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد