{أیْن الْقُلُوبُ الّتی وُهِبَتْ لله، وعُوقِدَتْ عَلَى طاعَةِ اللهِ؟}
دلا بسوز که ما را هوای سوختن است
بسوز چون دلِ مجنون برای سوختن است
به فکرِ این که گلستان شود مسیر نباش
که سیرِ اهلِ ولا ابتلای سوختن است
خوشا به حالِ تو در این سلوکِ پنهانی
خوشا که نیستی ات انتهای سوختن است
در این سلوک توسل بکن به ناله و اشک
شرابِ مجلسِ رندان دوای سوختن است
گریز می زنی و می رسی به روضه ی عصر...
در این مکاشفه هم روضه های سوختن است...
...
به ما امید نبندید... حالِ دل خوش نیست
مرا از اولِ خلقت بنای سوختن است
سوختن اصل است... باقی قصه و افسانه بود
گر عشق مقصد است، خوشا لذت مسیر...