چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

به جلدِ خویش بیاموز زآسمان چیزی


غزل بریز به طبعم... خوشا غزل ریزی


خوشا که درد ز درمان توست تجویزی


 

به جای مانده ی مضطرّ، نگاه شرطِ بقاست


که روح، مولوی است و تو شمسِ تبریزی


 

کبوترانه زمین گیرِ بندِ عاداتم


به جلدِ خویش بیاموز زآسمان چیزی


 

دل است بومِ سیاهی ز کثرتِ انواع


وَ حُسنِ عاقبتش از تو رنگ آمیزی


 

به فصلِ مشترکِ نشتر و گلو... بنویس


به جسمِ برده به تملیکِ خویش تقریظی


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد