از زندگی حُسن ِ ختامش را گرفتند
دیوانه ای بوسید ... کامش را گرفتند
تنها دوای درد، چشمان ِ شما بود
تا رو گرفتید ... التیامش را گرفتند
فرقی ندارد با حلالی یا حرامی...
نامحرمان حتا حرامش را گرفتند
می خانه دیگر جای مستان نیست ساقی!
می خواره و شُرب مدامش را گرفتند
رندی کمندی از خَمِ موی تو می بافت
اهل ِ طریقت شرح ِ دامش را گرفتند
صیادها هم در کمین صید بودند
از بین آهوها کدامش را گرفتند؟
دل معنیِ دیوانه بودن را بلد بود
از دل جوازِ خاص و عامش را گرفتند
گمنامِ من مشهورِ اهلِ آسمان هاست
گفتم: بگویم؟... گفت: نامش را گرفتند...
ما صلحِ کلِّ بین عقل و عشق بودیم
در عصرِ عاشورا تمامش را گرفتند...
اول... اینکه " بنا نبود بیایی، بخوانی و بروی... تاملی، که در این چشمه ماجرایی هست"
دوم ... در نتیجه این غزل تکراری را تحمل و تامل بفرمایید
سوم... ورسیونِ قبلیِ تلخیص شده...
{اشارتی بنما تا سعادتی ببری... اگر که موس خراب است، حبّذا کِِی بُرد!}