خسته ام... آشوب دارم... دردِ خواب آور کجاست؟
واقعیّت های خشکیده، خیالِ تر کجاست؟
نبضِ چشمم می زند، ای اشک ها جاری شوید
شعر می خواهم بگویم، جوهر و دفتر کجاست؟
راه ها را رفته ام... بیراهه ها را دیده ام
باید از پیری بپرسم جاده ای دیگر کجاست؟
خویشِ مرگ آگاهِ من... تیغ اَت نمی برّد چرا؟
خود تو بودی طرح کردی با رگم، نشتر کجاست
کارگردان قصّه را رو کرده در تقدیرِمان
صحنه آرایی نکن ای عقل... بازیگر کجاست
کاروان منزل به منزل رفت و ما جامانده ایم
خرجِ ماندن شد وجودم، آسمانم... پر کجاست؟
با قلم با هر قدم از صبحِ آدم تا عدم...
سیر کردیم و نفهمیدیم آخر سر کجاست
ای خداوندِ جنونم... ذوالفنونم... ای صنم
از تو آغازی نمی خواهم بگو آخر کجاست؟
{تکمله}
هم صدا با باطنِ عالم دلم را ساز کن
روضه ها را باز کن... پیرم علی اکبر(ع) کجاست...؟
سلام
اگر چه شعرتان شایسته مدح است خاصه ابیات انتهایی لکن بیم ان دارم که مدح حقیر فقیر سراتاسر تقصیر شما را از رشد باز دارد لکن به قول سرورم آسد علی خامنه ای:
آورین آفرین
لکن این ابتدای مسیر است!
ممنون