دردِ دلِ دیوانه ام را او نمی فهمد
هر بار جوری گفتم اما او نمی فهمد
بهتر که از دیوانگی ها دست بر دارم
وقتی که حتا با غزل ها او نمی فهمد
گفتی چرا تنها؟ چرا اینقدر سرگردان؟
گفتم ندارم چاره ای تا او نمی فهمد
{هرکس به خود مشغول باشد.} طرحِ او این است
معلوم شد حتا خدا را او نمی فهمد
از تجربیّاتم بگویم بعدِ چندین سال:
«مجنون هم آخر عشق را با او نمی فهمد»
سوء تفاهم ها فقط یک چیز کم دارند
آن را که من فهمیدم اما او نمی فهمد
او نمی فهمد... نمی فهمد...