چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

یک عمر شد با روضه هایش گریه کردیم


{وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَةً}


جز شُربِ خَمرِ اشک تقدیری ندارد

دیوانه جز گیسوش زنجیری ندارد


من غالباً یادِ مثالم نیز هستم

ناسوت از آن چهره تصویری ندارد 


وقتی دلی تخریب شد از هولِ چشمش

آری... یقین کن هیچ تعمیری ندارد


عاشق مراعاتِ نظیرِ ابتلاهاست
دیگر برای عقل تدبیری ندارد


با ذِکرُکُم فی الذاکرینش اُنس دارم
در دل به غیر از ذکر تاثیری ندارد


این بزم ما را هم جوان کردست حتی
از داغ دل پیریم و دل ... پیری ندارد


فالِ جنون را تا زدم بر چشمِ ساقی
آمد که جز خون هیچ تعبیری ندارد


یک عمر شد با روضه هایش گریه کردیم
امــا هـنوزم چشم ها سیری ندارد...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد