چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

اندیشه ی ما سوخته ی ظنّ و گمان بود...


نظر به نیّتِ ما کرد و هرچه داد... گرفت

امان ز حالِ غریبی که امتداد گرفت


دل از طبیعتِ مجنونی اَش چه خیری دید

که حیله های جدید از پیاله یاد گرفت؟!


تنم اگرچه ز تکفیرِ تیرها زخمی است

هماره از اثرِ تیغِ او ضماد گرفت


به این خیال ببالم که زلفِ یارم را

دمِ نسیمِ سحر از دو دستِ باد گرفت


من از دَمی ز تماشای خویشتن دورم...

...که روی آینه اَم دوده ی سواد گرفت



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد