کسی نگاهِ جدیدی به ما نخواهد داد
به دردمندیِ ما هم دوا نخواهد داد
میانِ این همه زیبای رویِ مکر آیین
کسی به شاعرِ دیوانه پا نخواهد داد
ز خود بریدنِ من دردِ سر برایم داشت
به خود بریده کسی بوسه را نخواهد داد
خیالِ تختِ رقیبم تمامِ بختم بود!
که آن قریبه نخی آشِنا نخواهد داد
مکان نمانده برای زمانِ تنهایی
کسی به آدمِ آواره جا نخواهد داد
کسی... کسی... چه کسی بهتر از تو را دارم؟
کسی به غیرِ تو ما را بها نخواهد داد
چقدر زُل زده ام در نگاهِ آیینه
چقدر جرعه ی قالو بلا نخواهد داد؟
عبور می کنم از شعر و چایی و سیگار
پیاله می دهدم دست یا نخواهد داد
غزل عصاره ی تاریخِ رنجِ شاعرهاست
برو مخاطبِ عاقل... شفا نخواهد داد
برو که حیرتِ ما ریشه در ازل دارد
دلم بشارتِ " بامن بیا" نخواهد داد
اگر که درد نداری به فکرِ درمان باش
وگرنه تذکره ی کربلا نخواهد داد...
اگر که درد نداری به فکر درمان باش
وگرنه تذکره کربلا نخواهد داد.
احسنت
بسیار عالی
ممنون
آخ آخ چه خوب بود
غزل عصاره تاریخ رنج شاعر هاست
#ما_بی_زبان_ها
بیت آخر خیلی خوب بود