چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

از عاشقانِ کشته ی کویش روایت است...


جانی بیاورند و در این غصه جان بَرَند
از راست قامتان به نگاهی کمان برند

بگذار از نهیبِ و حذر سهمِ ما شود
شاید به سخت جانی ما هم گمان برند

لیلی صفات بر سرِ مجنون مزارها
سود آورند و قطعه به قطعه زیان برند

خونم قبول جوهر خود پس نداده است
دیگر چه باک اگر به سرِ امتحان برند

فصل بهار اهل غزل زرد و ساکت است
بر دوش، نعشِ نشئه ی ما را خزان برند

وقتِ تغافل است... تامل مکن رفیق
فهمِ نگفته هایش اگرچه زمان برند

از عاشقانِ کشته ی کویش روایت است
منزل بگیر و راه نیا... بی نهایت است

امشب که در کرانه ی آغوشِ حیدری(ع)
آلوده باش تا که ازین جرگه بگذری

جوری بچسب تیغِ دودم را که با دو دم
افتاده پیکری و کنارش جدا سری

ما کاسه های شیرِ یتیمانِ کوفه ایم
مولا(ع) عسل بریز در این ظرفِ مشتری

العلمُِ نورُ یقذفُهُ الله... من یشاء...
ابوابِ شهرهای علومِ پیمبری(ص)

ما را به هرچه خواسته باشی افاضه کن
تقدیر دستِ توست... لهذا مخیّری

هربار زیرِ بار نرفتیم و خم شدیم
فرصت بده... نذار تو بر دوش دیگری

هر کس خرابِ بادیه شد در حمایت است
از عاشقانِ کشته ی کویش روایت است

هر شب علی(ع) ستاره ی محرابِ کوفه بود
دارالحکومه اش دلِ توّاب کوفه بود

چون در ازای عدل تحمل نداشتند
بیدار باشِ چشمِ علی(ع) خوابِ کوفه بود

سرّ خدا به چهره ی مستورِ اولیاست
این رازداری از دلِ کژتابِ کوفه بود

اویی که کیسه های به دوشش خموش بود
یک عبدِ زرخرید نه.. اربابِ کوفه بود

پای جمل رسید به صفین و نهروان
این فتنه ها عصاره ی اصحابِ کوفه بود

فزتُ و ربُ کعبه ی خود را نشان گذاشت
انگشتِ او اشاره به مهتابِ کوفه بود

ارکانِ راستینِ هدایت زِ هم گسیخت
آن شب که ماه، ساکنِ سردابِ کوفه بود

از عاشقانِ کشته ی کویش روایت است
سیر و سلوکِ راهِ علی(ع) بی نهایت است

منزل نبود و جاده به منزل نمی رسید
صبح فرائضم به نوافل نمی رسید

یا رب مگر نبود که ما بنده ی توئیم
ما را چرا به زخمِ زبان دل نمی رسید؟

بابِ محبتم نگشودی به خواب هم
یا عالی العلی به اسافل نمی رسید؟!

گوشم شنید گوشه ای از دردِ چاه را
این رزقِ جهل وهله ی عاقل نمی رسید

داغت جگرتراش شده اهلِ روضه را
ای کاش شرحِ واقعه حاصل نمی رسید

خون خورد و در محافلِ ما خونِ تازه ریخت
خونی که شرحِ آن به مقاتل نمی رسید

هستی فقط یکی چو علی(ع) داشت... گر نداشت...
در سیرِ خود به نقطه ی کامل نمی رسید

از عاشقانِ کشته ی کویش روایت است
مولا(ع) شروعِ سیر الی الله و غایت است


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد