بیا که قاعده ی عشق را به هم بزنیم
در این جهانِ غریبه زِ مرگ دم بزنیم
به شرطِ اینکه تو باشی و چند نخ سیگار
بیا بریم که با هم غمی قدم بزنیم
در این زمانهی محفوفِ با بلا، ای اشک
بیا که پنبهی هر آنچه داشتم بزنیم
بهشت نیست سزاوارِ ما... جهنم هم
مگر که پُل به سوی غربتِ عدم بزنیم
ورای حزن و فرح از برای روضه ی او
سری به بی سروسامانیِ حرم بزنیم
به سوی باطنِ "باز این چه شورش است..." رویم
به بند بندِ دل آیینِ محتشم بزنیم
چه حاجت است تو را جز بریدن از حاجت
بیا که بال و پری با پرِ علم بزنیم
به اوج هم بروم باز بازمیگردم
که پیشِ چشمِ همه از حسین(ع) دَم بزنیم