چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشم تو نظّاره کند کم شدنم...


من همه تعبیرِ کَج از خویشتنم، بیش مجو

در پیِ اسرارِ دلم از دهنم بیش مجو


خرقه ی ما را مکن آلوده به تشکیکِ قضا

تا که زِ خود با غمِ او دل بکنم بیش مجو


داعیه ام نیست هنرمندیِ در وادیِ دل

بی هنرم. جز شرر از سوختنم بیش مجو


اوجیِ بی بال منم. روضه ی گودال منم

من نه خدایم، نه شمایم، نه منم. بیش مجو


با نفسش رقص کنم، چون نزند حبس کنم

ور دو دمی دم بدهد سینه زنم... بیش مجو


روزی اگر دیده وَری دید مرا در گذری

مُرده ام. عریان شده ام. بی کفنم... بیش مجو


 هرکه غزل ساز شده وقتِ ازل راز شده

مردِ خدا خواست مرا مُمتَحَنم... بیش مجو


فصد اگر چاره کند قصدِ من آواره کند

چشم تو نظّاره کند کم شدنم. بیش مجو


شاید در هم سخنی با دوستی که نظر گذاشته بود: هنر ، این شعرهای تو نیست .  

" شهادت " ، هنر مردان خداست . (بی نام)


نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 08:49 ق.ظ

شد خزان از غم تو باغ و بهار نفسم
از نفس بی نفسم ، نفس و نفس هیچ مجو

عالی بودمصطفی جان
حشرک الله مع سید الشهدا الصاحب القلم الآوینی

مخلصیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد