چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

رمل و باد است و تغافل...


در رهِ رسمِ رفاقت تن و سر سیخی چند؟!

نرخِ دیوانگی عشق است... خطر سیخی چند؟!

 

عقل و عرفان زِ همین قِسم منم بازی هاست

نزدِ اصحابِ شرر حرف و نظر سیخی چند

 

جگرم خون شد و در روضه ی ارباب(ع) چکید

از دلم هیچ نمانده ست. جگر سیخی چند

 

اوجِ آواره همان دخمه ی تنهاییِ اوست

جغدِ ویرانه به ما گفت که؛ پَر سیخی چند

 

ریشه از بندِ زمین کَند که آزاده شود

سرو حرّ است و خودش کَند... تبر سیخی چند

 

رفقا گریه صلاح است. غریبی می گفت...

غربتی باش چو یعقوب. هنر سیخی چند

 

تیغ ها روی بیارید به سوی تنِ ما

ما همه بچه ی جنگیم... سپر سیخی چند


طرفه مینی بگذارید در این راهِ غلیظ

رمل و باد است و تغافل... مَگُذر سیخی چند

 

حاصلِ عمر همین است که بر دیده ی ماست

شعر و حرّافی و... هر چیزِ دگر سیخی چند


تا محرّم چه قَدَر مانده؟... دو ماهی کمتر...

می رسم؟... می رسد ای دوست. سفر سیخی چند



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد