چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

حیرت زبان شوخی اسرار ما بس است...


آنچنان از دوری‌ات افسرده‌ام

زنده‌ام. اما تو گویی مرده‌ام


هر چه را دارم گرفتی یک به یک

خون دل هر قدر دادی خورده‌ام


برده غم‌هایت مرا تا ناکجا

من کجا شکوا از این غم برده‌ام


از شبِ طولانیِ گیسوی تو...

گرچه دل‌شادم ولی آزرده‌ام


باغبان کی یادی از گل می‌کند؟

بعدِ پاییزی که من پژمرده‌ام؟...


خسته‌ام. یا خود بیاور مرگ را

یا که بردار عشق را از گُرده‌ام


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد