اگر که حال مرا خوبتر نظاره کنی
رواست زودتر از مرگ فکر چاره کنی
نشستهای به تماشا و آتشم زدهای
که عشق از دل خاکسترم عصاره کنی
درست نیست که بعد از هزارشب دوری
برای خاطر یک بوسه استخاره کنی
چه باک در شب قدری به قدر یک جلوه
مرا به موعد دیدارمان اشاره کنی
زمانهای است که هر کس به خویش میخواند
بخوان که مدعیان جمله هیچکاره کنی