چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

تا ابدیّت...

 

کمی مانده است

 

تا شروع ابدیّت..

 

و بعد از آن

 

من... "او" خواهم شد.

 

تو... "او" خواهی شد.

 

ما..."او خواهیم شد.

 

و دیگر همه ی حرف ها سلام می شوند

 

و آن گاه...

 

از کوثر می نوشیم

 

و با حسین(علیه السلام) سخن می گوییم...


امام الرئوف(ع)

قدیمیه... ولی خب مناسبت داره...

 

گاهی خدا به کار ِ خودش غبطه می خورد

خلقت به شاهکار ِ خودش غبطه می خورد

 

وقتی خدا امام رضا(ع) خلق کرده است

حتی به ابتکار ِخودش غبطه می خورد

 

عالم به دور گنبد ِ او در طواف و بعد

در سیر ... بر مدار ِ خودش غبطه می خورد

 

هر کس که در حریم ِ حرم خاک می شود

در حشر بر مزار ِ خودش غبطه می خورد

 

گندم فروش ِ دور ِ حرم در خیال ِ خود

حتی به کار و بار ِ خودش غبطه می خورد

 

اینجا حریم ِ حضرت سلطان ِ ارتضاست

هرکس به اختیار ِ خودش ... غبطه می خورد

 

یک زائری هنوز حرم هم نیامده

بر حال و روزگار ِ خودش غبطه می خورد

 

آنجا یکی نشسته و مشغول گریه است

دارد خودش کنار ِ خودش غبطه می خورد

 

آتش گرفته است یکی آن طرف تر و

در اوج انتحار ِ خودش غبطه می خورد

 

تکرار هم نمی شود این لحظه های ناب

بیدل در انتظار ِ خودش غبطه می خورد

 

صاحبدلی کنار ِ ضریحش نشسته است

با شوق ِ چشم ِ یار ِ خودش غبطه می خورد

 

نقاره ها برای چه دارند می زنند ؟!

وقتی دف و سه تار... خودش غبطه می خورد

 

سر را گرفته بر سرِ دستش شهید عشق

بر چوبه های دار ِ خودش غبطه می خورد

 

شاعر تمام می شود و شـــعر هم تمام

دارد به حال ِ زار ِ خودش غبطه می خورد


نهی از معروف!

با عطر موهایش نباید هم نشینی کرد

از روی ِ لب هایش نباید خوشه چینی کرد

 

هر چه که آمد بر سر ِ ما از همین "عشق" است

اصلن همین دیوانگی ما را زمینی کرد ...

بی مخاطب!

دل... خون اگر باشد برایش دلبری هم هست

پرواز را آموختم با تو پری هم هست


باشد.. قبول.. این سوختن ها مطلعِ وصل اند

اما به دنبالِ همین .. خاکستری هم هست


بین لب و چشمت قضاوت کار دشواری است

بگذار باشد روز محشر داوری هم هست


هر چند تردید است در تو... انتخابم را

اما یقین کن در دل من باوری هم هست


تو ناز کن... من می کشم... هر قدر هم سنگین

بانو... برای نازهایت مشتری هم هست


این قدر لازم نیست از من رو بگردانی

بیگانگی را راه های دیگری هم هست


رویای من بودی و هستی و تو خواهی بود

در روزهایم نیمه ی شهریوری هم هست...



دو قطره اشک خودت را بریز گوشه ی چاه

مگر قبول کند آسمان وضوی مرا