چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چند تک بیت...

بگذار بمیرم که نباشم که ببینم

آغوش تو جای کس دیگر شده باشد

***

وقتی که خسته ام ز صداهای سازها

موسیقی نگاه تو را گوش می کنم


***

با تو رسیدم من به اینکه می توان هم داشت

هم معنی ِ یک عمر معنای نداری شد

***

ناخودآگاه گره می خورم انگار به شعر

چشم های تو مرا صاحب دیوانم کرد

***

دلم سراغ خودم را گرفت گفتم رفت

نگرد... نیست... که گشتم... نبود در من.. من

***

من نفهمیدمت عزیز ِ دلم

بس که سرگرم ِ عاشقی بود

***

دیشب به محض این که دیدم گیسویت را

من تازه فهمیدم که شب معنا ندارد

***

رک و رو راست... حریفت نشدم آخر سر

گشت ارشاد مگر اینکه حریف تو شود

 ***

شهر را یک تنه بر هم زده موهای شما

گشت ارشاد مگر این که به دادم برسد

***

قصد لیلی جان مجنون بود اما پیش تر

عشق هم دست قضایای جنون را خوانده بود

***

این اختیارها به کسی حاصلی نداد

باید که داد دست کریمان ارداه را

***

شاهی به رّخ بکش که در این صفحه ی شلوغ

شاید که مات خود بکنی صد پیاه را

***

دست غیبی هست پشت پرده های چشم ما

کورها بهتر به این بی پردگی بینا شدند

***

گریزان است از دیدار مردم

کسی که دیده اش دیده خدا را

این قدر سوال هست... گیجیم همه

در باغ به دنبال ِ هویجیم همه

تا مشت شود بر دهنِ استکبار

ما عنصرِ فعّالِ بسیجیم همه

حسن ختام

از زندگی حُسن ِ ختامش را گرفتند
دیوانه ای بوسید ... کامش را گرفتند

تنها دوای درد، چشمان ِ شما بود
تا رو گرفتید ... التیامش را گرفتند

صیادها هم در کمین صید بودند

از بین آهوها کدامش را گرفتند؟

 

رندی کمندی از خَمِ موی تو می بافت

اهل ِ طریقت شرح ِ دامش را گرفتند

 

من معنیِ دیوانه بودن را بلد بود

از من جوازِ خاص و عامش را گرفتند


چهار تا دفتر شعر دارم به تفکیک موضوع... یکی از آن ها که موضوعش عاشقانه هاست را "چشمه ی چشم هایش" عنوان دادم. برای آن سه تای دیگر هم که حکمت ها، حدیث نفس ها و شعرهای آیینی است که در این سال ها نوشته ام نام هایی انتخاب کرده ام.

از قضا اینکه وقتی این وبلاگ را درست کردم خودآگاه یا ناخودآگاه اسمش را گذاشتم "چشمه ی چشم هایش" و در نتیجه بیشتر عاشقانه هایم را نوشتم. گرچه موضوعات دیگر هم سهمی داشتند اما راستش خودم شاءن شعر آیینی را بیشتر از این می دانم که قروقاطی با دیگر نوشته ها بذارمشان در وبلاگ، پس فعلاً تا وقتی که تصمیم بگیرم که دوستان یک سایت درست و درمان درست کنند برایم، مجبورم دست نگه دارم.

یک نکته ی دیگر هم اینکه، اینجا دفتر شعرم است. یعنی بیشتر شعرها را بدون ویرایش همین جا می نویسم و حتا اگر روزی خدا تقدیرش به گرفتن حال حقیر باشد و مثلن سرورِ بلاگ اسکی پیاده شود، خیلی از شعرها می پرد به حول و قوّه ی الهی. این یعنی شعرها همینطوری اند گرچه اگر همینطوری هم نباشند باز خیلی اهل ویرایش و کار کردن روی شعر نیستم. این هم یک فرار رو به جلو برای توجیه ضعف شعرها :)

ممنون که فقط من را می خوانید و هیچ تاثیری نمی گیرید که آن دنیا دهانم توسط ملائکه ی عذاب با قیر داغ آسفالت نشود.

والعاقبه للمتقین


سازِ صدات کوک شده... نغمه ی منی

از این به بعد در گِلِ من نفحه ی منی

از بوسه های غیرِ لبت توبه می کنم

دیگر فقط برای تو اَم . . .