چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

تا دم ِ برگشت با ما بود.. با ما برنگشت.


{1}


گاهی خدا به کار ِ خودش غبطه می خورد

خلقت به شاهکار ِ خودش غبطه می خورد

 

وقتی خدا امام رضا(ع) خلق کرده است

حتی به ابتکار ِخودش غبطه می خورد

 

عالم به دور گنبد ِ او در طواف و بعد

در سیر ... بر مدار ِ خودش غبطه می خورد

 

هر کس که در حریم ِ حرم خاک می شود

در حشر بر مزار ِ خودش غبطه می خورد

 

گندم فروش ِ دور ِ حرم در خیال ِ خود

حتی به کار و بار ِ خودش غبطه می خورد

 

اینجا حریم ِ حضرت سلطان ِ ارتضاست

هرکس به اختیار ِ خودش ... غبطه می خورد

 

یک زائری هنوز حرم هم نیامده

بر حال و روزگار ِ خودش غبطه می خورد

 

آنجا یکی نشسته و مشغول گریه است

دارد خودش کنار ِ خودش غبطه می خورد

 

آتش گرفته است یکی آن طرف تر و

در اوج انتحار ِ خودش غبطه می خورد

 

تکرار هم نمی شود این لحظه های ناب

بیدل در انتظار ِ خودش غبطه می خورد

 

صاحبدلی کنار ِ ضریحش نشسته است

با شوق ِ چشم ِ یار ِ خودش غبطه می خورد

 

نقاره ها برای چه دارند می زنند ؟!

وقتی دف و سه تار... خودش غبطه می خورد

 

سر را گرفته بر سرِ دستش شهید عشق

بر چوبه های دار ِ خودش غبطه می خورد

 

شاعر تمام می شود و شـــعر هم تمام

دارد به حال ِ زار ِ خودش غبطه می خورد


{2}


هر دلی آمد کنار تو از اینجا برنگشت

گرچه مجنون بود... اما سوی لیلا برنگشت

 

یک نفر میخواست با گنبد نظر بازی کند

جلد شد.. دیوانه شد.. دیوانه اما برنگشت

 

زائری که هیچ همراهی به جز اشکش نداشت

بعد از اینکه اشک ها را ریخت تنها برنگشت

 

در کنارت مثل یک ماهی درون آب بود

بی تو بودن را نفهمید آخرش تا برنگشت

 

صبح.. بیماری دخیل پنجره فولاد شد

تو شفا دادی.. ولی آخر سروپا برنگشت

 

دوستم را اولین باری که آوردم حرم

تا دم ِ برگشت با ما بود.. با ما برنگشت

 

راستی آقا همان آهو که بودی ضامنش

آخرش برگشت پیش مادرش یا برنگشت؟!


{3}


یا با کبوترهای سقاخانه مانوسم

یا که کبوتر هستم و با لانه مانوسم

 

وقتی که باشد بال و پر، پروانگی سادست

با شمع دانی ها چنان پروانه مانوسم

 

جمعِ غریبان اتفاقِ آشِنایی هاست

با هر که باشد در حرم بیگانه مانوسم

 

اینجا فقط باید برای عقل کاری کرد

با هرچه مست و بی خود و دیوانه مانوسم

 

دارالمجانین هست امّا مهبطِ عقل است

علّامه می فهمد که تنها فرصتِ عقل است


{4} - بلیط قطارِ یک هفته بعد در دست....


با حضورت محالمان کردی

سرخوش از ابتهالمان کردی

غرق خواب و خیالمان کردی

تو چه با روز و حالمان کردی؟!

یا سریع الرضا . امامِ رئوف

 

تو اگر ضامنی من آهویم

وَ گدای قدیمِ این کویم

کشته ی خط و خال و ابرویم

تو که هستی و من چه می جویم؟

یا سریع الرضا . امام رئوف

 

یاد نان و نمک وَ صحن شما

سفره های همیشه پهن شما

دل دیوانه های رهن شما

چه بگویم مباد وهن شما ؟

یا سریع الرضا . امام رئوف

 

هفته ی بعد می رسم پابوس

تا که با خوبیت شوم مانوس

و دوباره نقاره و ناقوس

السلام علیک والی طوس

یا سریع الرضا . امام رئوف


{5}


تا میرسم قریحه ی غم شاد می شود

جانم دوباره از قفس آزاد می شود


چون ناز میکنم بر ِ او زود می خرد

شیرین ِ قصه هام چو فرهاد می شود


دیگر رکوع و سجده ی من سوی گنبد است

اینجا چه زود بتکده بنیاد می شود


اینجا چه خوب بغض ترک می خورد وَ بعد

با اشک، سازه های دل؛ آباد می شود


نقارّه ها صدای مرا در می آورند

دیگر تمام ِ من همه فریاد می شود


تقسیم میکنم همه ی آنچه بوده ام

دردم نصیب پنجره فولاد می شود


من یک کبوترم که به معراج می روم

قوس ِصعود ...صحن گوهرشاد می شود


دارد دوباره فیض ِ ازل می رسد به من

دارد ز چشم های تو امداد می شود


در مکتب ِ نگاه ِ تو دل ارتقا گرفت

شاگرد ِ درس ِ زائرت.. استاد می شود


{6} - 1385


واله از شکّرِ شیرین لبِ لعلش بوس است

غیرِ چشمان خمارش همه چی منحوس است

 

رافت از عالم بالا... قدح از ساقی مهر

حق به سوی دل عشّاق که این سان لوس است

 

در صف محشر اگر کار دلت گیر افتاد

شرم بادت اگر امید به کیکاووس است

 

پر و بال دل مستانه به سوزاندن نیست

حول آن صحن و سرا پر زده و طاووس است

 

هر که آمد در این خانه گرفتارش شد

ساکن میکده شد گرچه یهود و روس است

 

ناله و خون دل و بارش مژگان چو بهار

دید و بی مکث شفا داد... صدای کوس است

 

شاه شمشاد قدم. خسرو شیرین دهنم

مالک ملک سلیمان چه؟؟ که شاه طوس است

 

مصطفی خرقه برانداز و به خورشید برس

غیر از آن نور تمامی سویی از فانوس است...


{7}


من آمدم به حرم تا کمی بهانه بگیرم


کنار ِ صحن و سرایت هوای خانه بگیرم


 

کنار پنجره فولاد و کُنج ِ صحن ِ گوهرشاد


سه ماه مست و غریبانه آشیانه بگیرم


 

وَ در قنوت ِ نمازم ... قمار ِ کهنه ببازم


به رسم ِ قبله نمایی تو را نشانه بگیرم


 

اگر چه خسته ی راهم... اگرچه غرق ِ گناهم


خوشم به برکت ِ آهم مگر جوانه بگیرم


 

تویی رَفیق ِ قدیمی ... تو سفرده دار ِ کریمی


کبوترم که ز دست ِ تو آب و دانه بگیرم


 

الا امام ِغریبان(ع) مرا به نام ِ خودت کن


که بار ِ عشق ِ شما را به روی شانه بگیرم


{8}


زنجیر دارم... پنجره فولاد می خواهم

یک گوشه ای از صحن گوهرشاد می خواهم


ویرانه های سینه ام را می برم مشهد

معمار ِ دل ها... من دلی آباد می خواهم


حالا سکوتم را فدای گریه خواهم کرد

طاقت ندارم گریه را... فریاد می خواهم


گندم برایم ریخت جلدِ گنبدش باشم

بال و پری از غیرِ او آزاد می خواهم