بوسه ات را نوش دارو کن به خوردِ ما بده
تشنگان را قطره ای از آبِ آن لب ها بده
وعده ی فردا و پس فردا چه می آید به کار
مستحقِ درد را درمان همین حالا بده
عاشقان جاماندگانِ از وصالِ دلبرند
لااقل ما را میانِ عاشقانت جا بده
جان رسیده تا گلویم... دست و پایم بیشتر...
مرحمت کن یا بگیرش کامل از تن یا بده
هیچ کشفِ تازه ای دیگر برایم تازه نیست
کهنه تن پوشی به این عریانِ بی پروا بده
سر به روی دست مانده... فرصت تقدیم نیست
چند سالی زودتر اذنِ دخولم را بده