هفت آسمان به حسرتِ بالی فروختیم
عمرِ گرانِ خود به مجالی فروختیم
با نیّت تقرّبت ای چشمههای دور
آب دو دیده را سرِ حالی فروختیم
ما غیر خود به هیچ کسی رو نکردهایم
نقصان عقل بین، چه مثالی فروختیم
هرجا که حرف توست یقینا نبود ماست
به به چه بیبهانه وصالی فروختیم
تا حُکم حق به بنده ظلوم و جهول شد
نقصی خریدهایم و کمالی فروختیم
با "ما رأیت" گفتنمان شهر در غم است
از بس که جلوههای جلالی فروختیم
طرزِ جنون هر که به معشوق بسته است
بر خاک آمدیم و تعالی فروختیم
آنقدر در تحیّرِ نادانیِ خودیم
کمتر حساب کن چه خصالی فروختیم
ای شور نوحهخوان که در عاشور ماندهای
در شوق لحظههای تو سالی فروختیم