دل حیرتآفرین است، هر سو نظر گشاییم
در خانه هیچکس نیست، آیینه است و ماییم
بیدل
جز این چه میتوان گفت؛ صورتگر خداییم
بر خود گره زدیم و از خود گرهگشاییم
خوابی که داشت تعبیر از ما گرفت تدبیر
حالا به دست حیرت سرگرم و مبتلاییم
وقتی که خود شناسی رمز خداشناسی است
پس رنج هم خودیم و بر درد خود دواییم
تا از عدم رمیدیم بار همه کشیدیم
از چشم تو چه دیدیم حالا که بینواییم
ای تیغ تر مداوم چشم مرا بگریان
شاید در این میانه آنی به خود بیاییم
آیینه کرده دعوت ما را به بزم کثرت
مقصد کجاست حیرت، حیرترمیده ماییم
جایی که عشق باشد حرفی ز ما و من نیست
ما نیز بیاشارت از دست من رهاییم
هر جا غبار دیدی یادی ز سالکان کن
زانکه در این طریقت راهیِ کربلاییم