چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چند وقتیست خودم دست به کارم... برسم

آمدم یاد بگیرم به بهارم برسم

دست از دل نکشیدم به قرارم برسم


از خودم دور شدم.. فرصت نزدیکی نیست

اتفاقیست مگر تا به کنارم برسم


هر چه هستیم.. همینیم.. همین.. بی کم و کاست

او عمل کرده که من هم به شعارم برسم


هیچ کس نیست به پایان برساند ما را

چند وقتیست خودم دست به کارم.. برسم


عهد را صبح نوشتند ولی در دل ِ شب

یک نفر معجزه کرده سر ِ دارم برسم



خیلی سریع دست ِ دلت را به من بده

حق ِ وصال ِ آب و گلت را به من بده


در راه محضری که تو را عقد ِ دل کنم

بانو خودت بیا سجلت را به من بده



"هنگام تنگدستی" خونی بریز پایش


"دل می رود ز دستم" بعد از نگاه هایش

"در زلف چون کمندش" می پیچم و بهایش...


"آسایش دو گیتی" یا خون ِ خویش خوردن

"در کوی نیک نامی" سر می دهم برایش


"سرکش مشو که چون شمع" پروانه می نمایم

شاید "که بازبینیم دیدار آشنا"یش


وقتی "به جای یاران فرصت" به غیر افتد

"هنگام تنگدستی" خونی بریز پایش


"جام می است بنگر" در دست های ساقی

"ساقی بده بشارت" جانی کنم فدایش



هزاران سال میگردیم دور خود که برگردیم


برای آسمان دیگر پناهی مانده آیا؟... نه

در این تقدیر مطلق. اشتباهی مانده آیا؟... نه


هزاران سال میگردیم دور خود که برگردیم

از آشفتن برای دل ... گواهی مانده آیا؟... نه


برای من.. برای تو... برای آدم  ِ نوعی

به غیر از تیغ و تیر و مرگ راهی مانده آیا؟... نه


نه آغوشی.. نه همراهی.. نه حتّی یاور و یاری

چه می گردیم دور ِ خود؟.. سپاهی مانده آیا؟... نه


شبی با برکه ای شاید وضویی باشد و قربی

نه.. این تبعید. محتوم است.. ماهی مانده آیا؟... نه


سپیدی نیست.. رنگی نیست.. آغوش ِ قشنگی نیست

میان رنگ ها حتی سیاهی مانده آیا؟... نه



تو... شاعرت به درد ِ شعورت نمی خورد...


آنکس که می نوشت نمی خواست این شوی

درگیر  ِ های و هوی خودت در زمین شوی


آنکس که می نوشت غزل را برای تو

باور نکرده بود که شاید همین شوی


تو... شاعرت به درد ِ شعورت نمی خورد

دیگر نیاز نیست شما درد ِ دین شوی


این ها همه گناه ِ به پایش نوشته است

حالا خودت ترانه بگو .. راستین شوی


این جا کسی به فکر کسی نیست واقعن

باید که از درون ِ خودت دستچین شوی


اصلن خودت بیا غزلت را شروع کن

بگذار شاعر ِ غزل ِ "حا" و "سین" شوی