در دلم جز شعله های نور نیست
کار عشق است و جز این میسور نیست
سینه ام را داغ او آتش زده
دیگر اینجا جای وصف طور نیست
می رسم تا. پشت دیوار بقیع
تا مسیر خانه دیگر دور نیست
بر مشامم بوی یاسی می رسد
سرّ مادر(س) از پسر مستور نیست
سر نهم آخر به تیغ عشق او
روضه جای حرف و شعر و شور نیست
من فنا گشتم به قرب مادرم(س)
تا نگویندم از او ماثور نیست:
شرب خمرم از گل یاس است و بس
کار اعجاز دلم با فاطمس
باید همیشه دور و برم باشد
در هر طرف که می نگرم... باشد
باید حضور ساکت و سنگینش
از هر کجا که می گذرم باشد
عاشق شدم به شوق همین حرفا
عاشق شدم که دربه درم باشد
من در مسیر عشق نمی مانم
جز اینکه عشق همسفرم باشد
تا اینکه من تمام شوم در او
تنـــــــها ز یاد او اثـــرم باشد
از دوستان خسته چه پنهان که
ناگفته هام بیشترم باشد
این آتشی که سوخته اید از آن
محصول چشم های ترم باشد
اصلا چرا غریبه.. خودت هستی
... باید نگات در نظرم باشد؟؟!!
بگذار عاشقانه بمیرم من
بگذار حرف عشق سرم باشد
بگذار شوقِ پر زدنِ با تو
در لا به لای بال و پرم باشد
برّاقی سیاهی چشمانت
بگذار شعله ی سحرم باشد
بگذار... بگذریم که این ها هم
اصلا زیاد تر ز سرم باشد
دیوانگی ما اثر چشم شما بود
این قدر که دل دور و ور چشم شما بود
تا پلک زدی قاعده ی عشق به هم خورد
آشفته شدن ها خطر چشم شما بود
وضعیت بحران زده ی مجمع عشّاق
از روز ازل زیر سر چشم شما بود
مجنون تو لیلا شد و لیلای تو مجنون
تغییر و تحوّل هنر چشم شما بود
خورشید خودش با همه ی نور وجودش
در چرخش هستی قمر چشم شما بود
چون تیر رها شد ز کمان باک نداریم
مژگان سیاهت سپر چشم شما بود
ما معتکف کعبه و شش گوشه ی عشقیم
توفیق همین هم ثمر چشم شما بود
عالم سرِپا مانده اگر . جلوه ی چشمیست
آن چشم که گریان و ترِ چشم شما بود
گفتند که حق گردنِ حق داشتی آقا
چون ذات فقدنا کفرِ چشم شما بود...!!!