چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

فقط به غربتِ گودال گریه کن ای چشم...


همیشه تُنگِ بلورِ تو سهمِ ماهی نیست
بهارِ سیزدهت گاه هست و گاهی نیست

رها کن این همه دربند کرده ی خود را
که بر فتوّت و آزادگی گواهی نیست

اگر به راه زدی تکیه بر که خواهی کرد
دلی که همسفر خوب و سر به راهی نیست؟

در این مسیرِ نرفته نصیبت از یک عمر
به غیرِ موی سپیدی و روسیاهی نیست 

قبولِ توبه ی تو در محاقِ عافیت ست
ز شوق چیست اگر شرمِ بی گناهی نیست؟

به سنگ باده شکستی و صلح می طلبی
قسم به عشق که این رسمِ عذرخواهی نیست

در آن نفس که نمردیم و وقتِ مردن بود.
به هر نفس که بمیریم... اشتباهی نیست

-

گرچه محدوده ی انتشارِ ما در این آشفته بازار سهمِ ناچیزی ست از هیچ... اما با این همه بعضی نوشته ها را آدم دوست دارد بایگانی کند... یک چیزی باز همه چیز را به هم می زند...  با خود می گویم دلی که بی قید و بند شده را افسار نمی زنند... رَم کردن و پا انداختنش شاید به ضررِ عاقبتی تمام شود... الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِی فِی الْخَلْقِ أَمْرُه... 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد