خستگی های مرا با خستگی در کردهاند
چشمهایی که وجودم را مقدّر کردهاند
بوی هجران تو را هر کس شنید از صحبتم
بیمحابا گفت: کامش را معطر کردهاند
ما که بی یاریم اما دل اگر یاری کند
میتوان فهمید روزی را که «آخر» کردهاند
سقف پراوزِ کسی از چشم یارش بیش نیست
بال ها را تا بگویی چشم پرپر کردهاند
با خودم میگویم ای جان رنجهایت جمله اوست
زخمهای پیکرم را زود باور کردهاند
پس چرا نظرها رو تایید نمیکنید!؟
می خونید!!
تایید نکردن کلاسش بیشتره :)
الان خوندم