چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

فتوای لب

اتفاقی است که افتاده میان ِ من و تو

قصه ای سخت ولی ساده میان ِ من و تو


که از این بعد لب و بوسه و هم خوابه شدن

مجتهد گفته که آزاد ِ میان ِ من و تو

چند بیت به مناسبت سال نو و حال و هوایی که هست ...

آقا برس به لحظه ی تحویل سال ما

حوِّل الی نگاه خودت... گرچه حال ما


خیلی خراب تر شده اما هنوز هست

یک جرعه از نگاه شما در خیال ما


---


مرا این روزها بال و پری نیست

که بعد از این امید دیگری نیست


دگر نوروز و عیدی نیست اینجا

کنار هفت سینم مادری(س) نیست


---


در این خزان که هست بهاری نمانده است

مادر(س) که رفت ... دار و نداری نمانده است


دیگر کدام عید که در سینه ی علی(ع)

با داغ کوچه هیچ قراری نمانده است


---


این عید که عید عیش و خوشحالی نیست

زخم است قلوب و حال و احوالی نیست


ما زخمی داغ مادر ساداتیم(ع)

با روضه ی کوچه احسن الحالی نیست


---


وقت تحویل سال دیگری است

مادری (س) پر ز مهر مادری است


ما همه بچه های فاطمه ایم(س)

فاطمیه بهار نوکری است ...



مفرد


حرفی نه اینکه نیست. زبانم مردد است

حالــم همان هـــوای غریبی ممتد است
این قدر دوری ام ز خودت را به رخ مَکش
عاشق همیشه یکّه و تنها و مفرد است

ز کجا و چه و چه روست کم نزنیم
چشم را تا وصال دوست هم نزنیم
گرچه با درد و غم عجین شده ایم
چون غم از جنس اوست دم نزنیم

دور و بر ...

باید همیشه دور و برم باشد
در هر طرف که می نگرم... باشد

باید حضور ساکت و سنگینش
از هر کجا که می گذرم باشد

عاشق شدم به شوق همین حرفا
عاشق شدم که دربه درم باشد

من در مسیر عشق نمی مانم
جز اینکه عشق همسفرم باشد

تا اینکه من تمام شوم در او  
تنـــــــها ز یاد او اثـــرم باشد

از دوستان خسته چه پنهان که
ناگفته هام بیشترم باشد

این آتشی که سوخته اید از آن 
محصول چشم های ترم باشد

اصلا چرا غریبه.. خودت هستی
 ... باید نگات در نظرم باشد؟؟!!

بگذار عاشقانه بمیرم من
بگذار حرف عشق سرم باشد

بگذار شوقِ پر زدنِ با تو
در لا به لای بال و پرم باشد

برّاقی سیاهی چشمانت
بگذار شعله ی سحرم باشد

بگذار... بگذریم که این ها هم
اصلا زیاد تر ز سرم باشد