مرا نصیحتِ دیوانگان اثر نکند
که یادِ چشمِ تو از خاطرم گذر نکند
نشسته اَم که ببینم چه پیش می آید
که راه فاصله را از تو بیشتر نکند
برای سینه ی ما خونِ دل دوای دل است
نباید این همه غم زخمه بر جگر نکند
مباد خشک بماند لبم از این اشعار
مباد شعر و غزل را لبِ تو تر نکند
تو هر که را که خریدی به دستِ خود کُشتی
دَمِ تو می کُشد و شاید و اگر نکند
نمازِ ظهر بخوان گرچه تیغ می بارد
هلا که پیکرِ ما خویش را سپر نکند
صلاح نیست که من بیش از این اشاره کنم
که عشق گفت بگو روضه باز تر نکند
زیبا .
ممنون
نگفته باشد ازاین بعد بین مان اسرار