چه روز ها که دلم بی قرار آینه بود
اگر چه دور ولی در کنار آینه بود
درونِ آینه هر آن چه خواستم دیدم
نگاه نافذ اَم از اعتبار آینه بود
کدام دوست از این بهترم رفاقت کرد؟
که هر چه غم به دلم بود بارِ آینه بود
خوشا به حالِ کسی که همیشه تنها بود
خوشا به حال کسی که دچار آینه بود
نداشت جلوه ی خود بینی و غرور و شکست
که هر چه آینه گی بود کار آینه بود
اگر که دیر به خود آمدم مرنج از من
سکونِ من اثراتِ غبار آینه بود
تو چون که آینه گردانِ عاشقان بودی
به شیوه ات دلِ من نیز یار آینه بود
خب آدم شرمنده می شه هی کامنت تکراری بذاره!
فعلا چیز دیگه ای ندارم ، لاجرم
خوب بود :)
ممنون. لطفتون مسبوقه
گویی همه بودنم بخاطر بودن آینه بود....
خیلی به دل نشست...