نظر به نیّتِ ما کرد و هرچه داد... گرفت
امان ز حالِ غریبی که امتداد گرفت
دل از طبیعتِ مجنونی اَش چه خیری دید
که حیله های جدید از پیاله یاد گرفت؟!
تنم اگرچه ز تکفیرِ تیرها زخمی است
هماره از اثرِ تیغِ او ضماد گرفت
به این خیال ببالم که زلفِ یارم را
دمِ نسیمِ سحر از دو دستِ باد گرفت
من از دَمی ز تماشای خویشتن دورم...
...که روی آینه اَم دوده ی سواد گرفت