چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

شیرینم و به تلخی کامی نیاز نیست...

قصه ام تلخ تر شده با تو...

عمرم ای عشق سر شده با تو


دردهای مرا نمی فهمی

که همه بیشتر شده با تو


چشم هایم شدند چشمه ی اشک

پیکرم خیس و تر شده با تو


این قَدَر خون دل به من دادی

همه جسمم جگر شده با تو


زخمی تیغ و تیر ِ مژگانم

دوری از تو سپر شده با تو


ناله هایم نبرده ره به وصال

زندگی بی ثمر شده با تو


آسمانم خیال پرور باش

قصه بی بال و پر شده با تو


به تناقض رسیده ام دیگر

مصطفی در به در شده با تو...


خرمشهر - کناره ی کارون

مانیفیست...

من شعر را شبیه خودم خلق می کنم
مثل ِ کسی که او نشدم خلق می کنم

وقتی که چشم های تو باشد مقابلم
حتی وجود را ز عدم ... خلق می کنم

پیغمبر ِ قبیله ی شعر ِ معاصرم
با بوسه ی تو معجزه هم خلق می کنم

آیینی است کلّ ِ غزل ها و بیت هام
چون بعد از اینکه سینه زدم .. خلق می کنم

حتی اگر به عشق زمینی نظر کنم
راه تو را قدم به قدم خلق می کنم

من عبد می شوم و تو انفاق می کنی
وقتی که در خدا شدنم خلق می کنم

در کثرت ِ پر از غزل ِ آخر الزمان
از این به بعد حادثه، کم خلق می کنم ...

با من ای دل ...

با من ای دل .. دل ِ من بی سر و سامان تر باش

بندگی سخت شده... پس تو پریشان تر باش

هستی ات را به همین سادگی از دست نده
یک کمی هم طی  ِ این حادثه حیران تر باش

اشک با روضه همیشه پر و بال ِ  غزل اند
روضه آهنگ ِ غربیست.. تو گریان تر باش

یا خودت میکده را با می ِ نابت تر کن
یا که از جذبه ی میخواری مستان.. تر باش

این همه شعر ولی حیف ز مضمون ِ غمش
شاعری کن شبی از درد... پریشان تر باش

هل اتی شان نزول ِ برکات ِ عدم است
هیچ شو بر در این خانه و انسان تر باش

سرّ تسلیم همان سلمُ لمن سالمکم
سلم، وادی ِ عبور است... مسلمان تر باش

... تمام شد.

تا جلوه کرد چشم تو. عالم شروع شد
سیر و سلوک حـضرت آدم شروع شد

انسان هبوط کرد و به قعر خودش رسید
چون ابتلای عشق تو مبهم شروع شد

سنگینی نگات هنوزم به دوش ماست
شرمندگی  و غربت ما هم شروع شد

با زخم های جسم تو درمان شدیم ما
درمان به اشک دیده که با غم شروع شد

والشمر جالسن*... به روی سینه اش نشست
مادر(س) رسید و حضرت خاتم(ص)... شروع شد

قرآن به روی نیزه به کهف تنور رفت
زینب(س) رسید و سوره ی مریم شروع شد

بگذار بگذریم از این روضه های سخت
اشک خود خداست که کم کم شروع شد

ما زاده های شصت و یکم سال هجرتیم
کار جنون ما ز محرم شروع شد
--------

حال خراب من که همین شعر هم ازوست
از آن زمان که سر نشکستم شروع شد


* برداشت از شعری که دیوانه کرده مرا

غبطه...

گاهی خدا به کار ِ خودش غبطه می خورد
خلقت به شاهکار ِ خودش غبطه می خورد

وقتی خدا امام رضا(ع) خلق کرده است
حتی به ابتکار ِخودش غبطه می خورد

عالم به دور گنبد ِ او در طواف و بعد
در سیر ... بر مدار ِ خودش غبطه می خورد

هر کس که در حریم ِ حرم خاک می شود
در حشر بر مزار ِ خودش غبطه می خورد

گندم فروش ِ دور ِ حرم در خیال ِ خود
حتی به کار و بار ِ خودش غبطه می خورد

اینجا حریم ِ حضرت سلطان ِ ارتضاست
هرکس به اختیار ِ خودش ... غبطه می خورد

یک زائری هنوز حرم هم نیامده
بر حال و روزگار ِ خودش غبطه می خورد

آنجا یکی نشسته و مشغول گریه است
دارد خودش کنار ِ خودش غبطه می خورد

آتش گرفته است یکی آن طرف تر و
در اوج انتحار ِ خودش غبطه می خورد

تکرار هم نمی شود این لحظه های ناب
بیدل در انتظار ِ خودش غبطه می خورد

صاحبدلی کنار ِ ضریحش نشسته است
با شوق ِ چشم ِ یار ِ خودش غبطه می خورد

نقاره ها برای چه دارند می زنند ؟!
وقتی دف و سه تار... خودش غبطه می خورد

سر را گرفته بر سرِ دستش شهید عشق
بر چوبه های دار ِ خودش غبطه می خورد

شاعر تمام می شود و شـــعر هم تمام
دارد به حال ِ زار ِ خودش غبطه می خورد