چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

شاه طوس

واله از شکّرِ شیرین لبِ لعلش بوس است
غیرِ چشمان خمارش همه چی منحوس است

رافت از عالم بالا... قدح از ساقی مهر
حق به سوی دل عشّاق که این سان لوس است

در صف محشر اگر کار دلت گیر افتاد
شرم بادت اگر امید به کیکاووس است

پر و بال دل مستانه به سوزاندن نیست
حول آن صحن و سرا پر زده و طاووس است

هر که آمد در این خانه گرفتارش شد
ساکن میکده شد گرچه یهود و روس است

ناله و خون دل و بارش مژگان چو بهار
دید و بی مکث شفا داد... صدای کوس است

شاه شمشاد قدم. خسرو شیرین دهنم
مالک ملک سلیمان چه؟؟ که شاه طوس است

مصطفی خرقه برانداز و به خورشید برس
غیر از آن نور تمامی سویی از فانوس است...


چند خوردی چرب و چیلی از کباب

چند وقتی امتحان کن با کتاب !!!


وقتی دلت گرفت خودت باش و اشکهات
گاهی همینکه گریه کنی خوب می شوی