چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

یادگاری


مرد جای گریه‌اش سیگار می‌خواهد فقط

دل بریدن ریسمان دار می‌خواهد فقط

ما غلط کردیم در باب حساب عاشقی
سیر در این بادیه زنهار می‌‌خواهد فقط

دیده را عزم تماشا نیست چون دیدار او
چشم‌هایی تا ابد بیدار می‌خواهد فقط

هر دمی یاد تو کردم باز حالی تازه داشت
ذکرکم فی الذاکرین تکرار می‌خواهد فقط

خوب می‌دانی که ما جمله ظلومیم و جهول
شانه‌ها افتاده اما بار می‌خواهد فقط

تا محرم چند پاکت مانده... زودش دود کن
مرد بعد از روضه‌‌اش سیگار می‌خواهد فقط

این غزل محصول درخواست رفیقی است، مصرع اول را برایم فرستاد و  گفت بیتش کن. ما هم به طریقه‌ی حضرت بیدل که فرمود "بحر حیرتم بیدل، موج‌خیز معنی‌ها/مصرعی اگر خواهم سر کنم غزل دارم"... غزل تحویلش دادیم. و از جمله دویست و خورده‌ای پراکنده‌نوشت‌هایی که با عنایت ریست فکتوری پرید. ولیکن از آنجا که قدیما با انشای لفظ سیگار در غزل موانست داشتیم در حافظه ماند تا به حافظه‌ی مزخرف سه‌دبلیوی جهانی بسپاریمش، حافظه‌ای که تقریبا معنای دیگری از ماندگاری و یادگاری خلق کرده و اساسا تاریخ را به فهم قدما تحریف کرده است. لعنت بر تکنولوژی و رحم‌ت بر ما و شما که در این تار  عنکبوت تنیده‌ی متکثر متحیّرم، نه تحیری از جنس رب زدنی تحیرا فیک، بل چیزی به تمام معنا سرگردان‌کننده. والسلام.


شب دوم فرات


هر آن زخمی که زد تیغ نگاهت زخم کاری شد

همه دارایی‌ام در پیش چشمانت نداری شد


اگر زلف پریشان تو را بستند بر نی‌ها

پریشانی ما را جمع کرد و باز جاری شد


مسیر کاروان دردهایت را قدم کردم

چهل منزل دلم هم‌پای اشک و بی‌قراری شد


من از این اربعین با دست پر برگشته‌ام تا خود

که سهمم از فرات تشنه‌‌ات تنها غباری شد


اگر جامانده‌ای از راه، راه دیگری داری

مسیر رفتن جامانده‌هایش شرمساری شد


تمام روضه‌ها در عین حیرت حکمتی دارد

که در هر گوشه‌ی عالم فضای سوگواری شد


اگر باید بسوزد چوب حتما علتش این است

تقاص بوسه‌اش بر خشکیِ لب‌های قاری شد


شب اول فرات


بنا نبود که دیوانه‌ای چنین باشم

همه به وصل تو دل‌شاد و من حزین باشم


بنا نبود پس از سوختن ز داغ فراق

دوباره در غم هجرِ تو آتشین باشم


تو آمدی به دلم ای بُتِ تمام عیار

که در تحیّر مابین کفر و دین باشم


چه کرده‌ای به همان غمزه‌ای که می‌دانی

که در وفور غنا نیز مستکین باشم


اگر به خاک نشستم مکن بلند مرا

که قصد کرده‌ام از عشق تو همین باشم


تمام معنی هستی به زیر قبه‌ی توست

به اشک در پی پیوند حا و سین باشم


مزار عشق مصاریع قلب عشاق است

خدا نصیب کند با تو اینچنین باشم


چهل شب است که با گریه گشته‌ام جاری

مگر که قطره‌ی دریای اربعین باشم


ندانمت که در این دام‌گه چه افتاده‌ست...


هرجا که گریه بود ما هم سری زدیم
بر کام تشنگی چشم تری زدیم

چون بسملی غریب در خون بی‌کسی
با قصد قربتش بال و پری زدیم

صبح قیامت است عاشور عاشقان
زخمی ازل‌سرشت بر پیکری زدیم

سیرابم ای جنون از جرعه‌ی لبش
کی پیک دیگری با دیگری زدیم

داغ محرم است گرمی بزم ما
مُهر محبتش بر دفتری زدیم