چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

کوچِ دسته جمعی...


دلشکسته را غمِ زمانه نیست

روحِ خسته را دمِ ترانه نیست


عذرخواه ام از تویی که عاشقی

شعرهام اگر که عاشقانه نیست


بذرِ مرده ایم و خاکِ شوره زار...

بسترِ شکفتنِ  جوانه نیست


روزگارِ دل بریدن از همه ست

غم کجای این همه فسانه نیست؟


طعنه می زنی به گوشه گیری ام

وقتِ طعنه های عامیانه نیست!


عاقلان شما نشان دهید اگر 

جاهلی که هست و در میانه نیست


با یقین قدم بزن به سوی مرگ

حالیا که رفتنت گمانه نیست


چاره چیست؟... کوچِ دسته جمعی از...

کوچه ای ... محلّه ای ... که خانه نیست...


رفته اند و می روند و می رویم

عمر بی بهاست، چون بهانه نیست


روز و شب گذشت پای روضه ها

آتشِ گذشته را زبانه نیست

 

بگذریم از این اشاره... بگذریم

حرفِ دل برای این زمانه نیست