چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

این راه را نهایت صورت کجا توان بست


از سرزمین غربت و حیرت گذشته‌ام

از روزهای خستۀ عادت گذشته‌ام


از دوری‌ات که قصۀ آتش گرفتن است

ماندم چگونه شد به سلامت گذشته‌ام


تقدیر جان و تن به جدایی چگونه است

من کی از این پیالۀ قسمت گذشته‌ام


تا آمدم به خود تو نشستی مقابلم

بیچاره من که از تو به غفلت گذشته‌ام


یکتاترین فقط به هوای خیال تو

از های و هوی کوچۀ کثرت گذشته‌ام


می‌شد ز هر نگاه تو جان داد و جان گرفت

دیوانه‌ام  از این همه فرصت گذشته‌ام


در بند خویش بودم و غافل شدم ز تو

افسوس از انتظار به حسرت گذشته‌ام


وقتی برای هر نفسم یک بهانه هست

وامانده‌ام چرا ز کنارت گذشته‌ام


ای مرگ دیگر از تو هراسی به سینه نیست

از زندگی به عشق شهادت گذشته‌ام



نظرات 3 + ارسال نظر
ماهش شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 05:21 ب.ظ http://badeyedel.blogsky.com

سلام و درود
چه قشنگ بود
شاعرش کیست؟

سلام. ممنون. چیز مهمی نیس ولی شعرای وبلاگ از خودمه بجز اون بخشِ ...و دیگران.

ماهش شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 06:44 ب.ظ http://badeyedel.blogsky.com

اوه پس عارفید

نه. اینا جورچین الفاظه. تفننه

ماهش شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 09:11 ب.ظ http://badeyedel.blogsky.com

شما اگه از وادی حیرت گذشتید الان باید برید در وادی فقر و فنا تا شهادت کار داره ها

بله. درسته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد