چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

کیست تا فهمد که از بهرِ که می‌کوشیم ما


از دل دیوانه‌ام بگذر که از غیرت تهی است
جامش از آه تو لبریز است و از حسرت تهی است

دور می‌گردانی و سهمی به هرکس می‌دهی
هرکه سیراب است وای‌ش باد، از حیرت تهی است

بندگی کردم خدایی را که در چشمان توست
کعبه هم بتخانه‌ای افتاده از عبرت تهی است

از هجوم درد حرفی نیست وقتی دردِ توست
هرچه معنی پخته‌تر باشد غم از صورت تهی است

آب را آیینه کن خود را ببین در اشک خویش
این فراتِ تشنۀ توحید از کثرت تهی است

حضرت عباسی ای عباس ع دستم را بگیر
دست‌های خستۀ عشّاق از قدرت تهی است



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد