چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

چشمۀ چشمهایش

اَللَّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ شاعِرٍ شَعَرَ حَقَّ چَشْمْ هایَشْ

عشق... غربت را...

عشق... غربت را برایم خوب جا انداخته

هر چه سنگینی است روی دوشِ ما انداخته


شهر لبریز از صدای خودنمایان گشته است

این چنین دیوانه ها را از صدا انداخته


فهمِ اینکه وصل در هجران به معنا می رسد

در قنوتم دستها را از دعا انداخته


من کنار او به دنبال رهایی نیستم

پس مرا دیگر به دامِ خود چرا انداخته؟


یارِ من چندان گره از کارِ بختم وا نکرد

با نگاهش هم گره بر کارِ ما انداخته

نظرات 2 + ارسال نظر
ی.م دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ

هیچ کس مانند من مرد چنین جنگی نبود / لا فتی الا خودم ؛ لا سیف الا چشم تو

روحانی پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:43 ب.ظ

فهمِ اینکه وصل در هجران به معنا می رسد

خیلی خوب بود.
واقعا شعور می خواد

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد