نسیم آورده با خود باز پاییزی پر از غم را
دوباره بر مشامم می زند بوی محرم را
مسیحِ جان به معراج است و تن در قعرِ تنهایی
بیا و برطرف کن این تناقض های مبهم را
شرابِ تعزیت مستیِ دیگرگونه ای دارد
به گیسوی سیاهِ تو قسم دادند آدم را
من و تقدیر مجروحم. جراحاتی که بر روحم
در این نسخه که روی زخم بگذارند مرهم را
چنانم زندگی آموختی حتا پس از مرگم
گمانم بشنود هر زنده ای نبضِ حیاتم را
توقف کرد هستی بر مدارِ عصرِ عاشورا
حسینی(ع) ماند و با او شور و شینی ماند عالم را...
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 ساعت 04:52 ب.ظ