تو ... یک شبه تمام تمنای من شدی
وَ در سلوک ِقرب ِخودت پای من شدی
من آدمیّتم همه در عاشقیّت است
ممنونتم که سرزده حوّای من شدی
آشوب من نشست... به آغوش گرم تو
دارم درست می شنوم... نای من شدی
چشمت تمام قاعده های مرا شکست
آن لحظه ها که محو تماشای من شدی
من داستان یوسف ِ خود را به هم زدم
با اتکّا به اینکه زلیخای من شدی
سیگار و چای و روضه، همه هستی من است
روضه کنار... دود ِ من و چای من شدی
تسکین گرفت با تو تمام هویّتم
تا لب به لب شدیم... تو معنای من شدی
معصومه های بکر خدا در حسادتند
از آن زمان که مانی ِ مانای من شدی
الخیر فی وَقَع ... و تو خیری برای من
شرّت در این شدست که رویای من شدی
جمعه 24 آذرماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ
شرّت در این شدست که رویای من شدی ..
الخیر فی وَقَع ... و تو خیری برای من
شرّت در این شدست که رویای من شدی
عالی...