از خودم... از حرف هایم.. از در و دیوار هم
از تمام ِ مردمان ِ کوچه و بازار هم
از دل و از وعده های پوچ و تو خالی ِ عشق
آری حتّی از نگاه ِ دل فریب ِ یار هم
از هبوط و از عروج و قبض و بسط ِ روزگار
قبل و بعد از زندگی ِ پوچ و بی مقدار هم
از بهشت و از جهنم از صواب و از گناه
از زبانی مملو از اذکار ِ استغفار هم
از تو با انکارها و از من و اصرارهام
از من و اصرار ها و از تو و انکار هم
خسته ام.. خسته تر از آنی که وصفش را کنم
روی دوشم مانده جای یحملوا الاسفار هم
خواب، آلودست... بیداری از آن آلوده تر
چشم ها ماندند خواب آلوده و بیدار هم
دخل ِ می هم چاره ی حال ِ خرابم را نکرد
آرزوی رفتن ِ بر روی چوب ِ دار هم
چاره ای هم نیست.. باید ساخت.. باید گریه کرد
روضه هایی هست.. هر دم می شود تکرار هم
انعکاس حس خستگی ...
چاره ای هم نیست...باید ساخت..باید گریه کرد...
گاهی نشستن بهتر از ایستادنه...
اشک جزو والاترین نعمات خداست...
واقعا وصف حال بود..!!یه تشکری لازم بود خب.
ممنون.. لطف شماس